تقدیم به پیشگاه حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها ...

امشب قلم به دستم و تصویر میکشم 
تصویر یک سه ساله ولی پیر می کشم 


تصویر جای زخم به دستان کوچکش
اثاری از کبودی زنجیر میکشم 

در یک خرابه می کشم و در کنار او
یک تکه نان و کاسه ای از شیر میکشم

او در خیال خود به پدر فکر می کند
من گریه کرده ، نیزه و شمشیر میکشم

او گفت ای عمو و کشیدم تن و دو دست
هی پشت هم به دست و به تن تیر میکشم

از عمه خواستم بنویسم ولی نشد 
دیگر قلم شکسته و تکبیر میکشم

سید تقی سیدی 囧