من آن پیمبر دردم که درد آگاهم 

کسی برون نکشیدم هنوز در چاهم


ببین که رونق بازار قبل در من نیست 

ببین چه گشته که حتی دگر زلیخا هم 


بخند هر چه توانی به حال من اما 

رسد زمانه ی سختی و آن زمان شاهم 


نگو هنوز جوانم ، تو که نمیدانی 

چه زجر ها که کشیدم به عمر کوتاهم 


تویی که واسطه ی هر دعای من بودی 

دعا بکن که نگیرد به دامنت آه َ م


براه راست نرفتم به وصل او برسم 

خدا ببخش مرا که همیشه گمراهم


بدون عشق به دنبال یار میگردم 

بدون هیچ مسیری همیشه در راهم