چاه نامه - سید تقی سیدی

این غزل ها همگی گوشه ای از درد من است / آنقدر شعر برای نسرودن دارم ...

۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است

تبانی ...

دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانی

لعنت به من و زندگی و عشق و جوانی


تا پیش تو آورد مرا بعد تو را برد 

قلبم شده بازیچه ی دنیای روانی


باید چه کنم با غم و تنهایی و دوری

وقتی همه دادند به هم دست تبانی 


در چشم همه روی لبم خنده نشاندم

در حال فرو خوردن بغضی سرطانی


آیا شده از شدت دلتنگی و غصه 

هی بغض کنی ،گریه کنی ، شعر بخوانی ؟


دلتنگ تو ام ای که به وصلت نرسیدم

ای کاش خودت را سر قبرم  برسانی




۳۰ نظر موافقین ۱۵ مخالفین ۰
سید تقی سیدی

گنجینه ...

تقدیم به مادرجانم ...

دست مرا بگیر ...


تمام خلق گریان و ملک گریان و گریان تر 

خدا وقتی که می بیند پری ها را پریشان تر


نماد عدل وقتی می شود خانه نشین یعنی

که جاهل ها مسلمانند و قاتل ها مسلمان تر 


چه حکمت بوده در آتش ، که ابراهیم و زهرا را

یکی آنی گلستان شد یکی هر لحظه سوزان تر ؟


شب است و غربت و تابوت و چندین شانه ی لرزان 

علی چشمش نمیبیند ، بتاب ای ماه تابان تر 


وصیت کرده نامحرم نبیند پیکرش را هم 

ندارد خالق هستی از این زن پاک دامان تر


زمین آغوش واکرده ، که گنجی را به بر گیرد

دو چشم آسمان خون و زمین از اشک و باران، تر


خدا قبر تو را پنهان نموده تا بگوید که 

اگر گنجینه ای داری ، نگاهش دار پنهان تر



囧 سید تقی سیدی 


۸ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۰
سید تقی سیدی