چاه نامه - سید تقی سیدی

این غزل ها همگی گوشه ای از درد من است / آنقدر شعر برای نسرودن دارم ...

۴ مطلب با موضوع «آیینی» ثبت شده است

گنجینه ...

تقدیم به مادرجانم ...

دست مرا بگیر ...


تمام خلق گریان و ملک گریان و گریان تر 

خدا وقتی که می بیند پری ها را پریشان تر


نماد عدل وقتی می شود خانه نشین یعنی

که جاهل ها مسلمانند و قاتل ها مسلمان تر 


چه حکمت بوده در آتش ، که ابراهیم و زهرا را

یکی آنی گلستان شد یکی هر لحظه سوزان تر ؟


شب است و غربت و تابوت و چندین شانه ی لرزان 

علی چشمش نمیبیند ، بتاب ای ماه تابان تر 


وصیت کرده نامحرم نبیند پیکرش را هم 

ندارد خالق هستی از این زن پاک دامان تر


زمین آغوش واکرده ، که گنجی را به بر گیرد

دو چشم آسمان خون و زمین از اشک و باران، تر


خدا قبر تو را پنهان نموده تا بگوید که 

اگر گنجینه ای داری ، نگاهش دار پنهان تر



囧 سید تقی سیدی 


۸ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۰
سید تقی سیدی

کسی به جای حسن ع

شــــدی فدای علی و علــــی فدای حسن
بیا دوباره بخـــــوان قصــــــه ای برای حسن
از ان شبی که تو رفتی بگو چه شکوه کنم
ز تشـــنگی حســــین و ز گریه های حسن
حسیـــــن ساکت و ارام و تشــــنه خوابیده
و زینبــــــی که نشستــــه کـنار پای حسن
به چشم کوچک خود دیده روضه های تو را
خدا کند که نباشد کســــی به جای حسن

کسی از او نشنـــــیده مـیان کوچه چه شد
که بعد از ان نشنـــیده کسی صدای حسن
کرامتش به تو رفــــته که عمر میبـــــخشی
به لطف توست که عالم شده گدای حـسن
هـــــر آنــکـــه عـــزت  دنیــا و اخــرت طــلـبد
ســـــزد کــــه چــنگ زند بر نخ عبای حسن



۱۰ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰
سید تقی سیدی

29

برای اربعین نذر داشتیم ، که رفتنی نشدیم ...

ما از حسین قول شفاعت گرفته ایم
با یا حسین از همه سبقت گرفته ایم

روز الست هر که به چیزی رسید و ما 
عشق حسین را به امانت گرفته ایم

سر میدهیم و دست به ظالم نمیدهیم
ما از حسین درس شهادت گرفته ایم 

ما نوکر حسین، وَ ارباب عالمیم
چون از حسین منصب و شوکت گرفته ایم

مانند کودکی که به میدان جنگ رفت
از بودن عموست که جرات گرفته ایم

یک چله را به بزم عزا گریه کرده ایم
در اربعین قول زیارت گرفته ایم

۲۰ نظر موافقین ۱۲ مخالفین ۰
سید تقی سیدی

27


تقدیم به پیشگاه حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها ...

امشب قلم به دستم و تصویر میکشم 
تصویر یک سه ساله ولی پیر می کشم 


تصویر جای زخم به دستان کوچکش
اثاری از کبودی زنجیر میکشم 

در یک خرابه می کشم و در کنار او
یک تکه نان و کاسه ای از شیر میکشم

او در خیال خود به پدر فکر می کند
من گریه کرده ، نیزه و شمشیر میکشم

او گفت ای عمو و کشیدم تن و دو دست
هی پشت هم به دست و به تن تیر میکشم

از عمه خواستم بنویسم ولی نشد 
دیگر قلم شکسته و تکبیر میکشم

سید تقی سیدی 囧

۷ نظر موافقین ۱۲ مخالفین ۰
سید تقی سیدی