چاه نامه - سید تقی سیدی

این غزل ها همگی گوشه ای از درد من است / آنقدر شعر برای نسرودن دارم ...

23


کاش می شد شبی زمستانی با تو در کوچه ای قدم بزنم 
تو برایم غزل که میخوانی ، من برایت از عشق دم بزنم 

با منی ترس را بران از خود ،من از آن مردهای غیرتی ام 
یک نفر عاشقت شود کافیست تا که یک شهر را بهم بزنم

می نویسم برای عشق خودم برسد دست لیلی از مجنون
می شود با تو قصه ای زیبا در دل قصه ها رقم بزنم

گاه ویران شدن کمی خوب است من خراب تو و نگاه تو ام 
می توانم ز بس که ویرانم طعنه ای هم به ارگ بم بزنم 

مقتدر تر ز شخص نادر شاه، عالمی را بدست میگیرم 
بتوانم اگر که قلب تو را هم به نام خود خودم بزنم

ای بحق حسین باشد که من و تو آخرش به هم برسیم 
نذر امسال من تویی باید گرهی گوشه ی علم بزنم



با تشکر از اقایان ناصر حامدی و غلامرضا اقاسی


۹ نظر موافقین ۱۳ مخالفین ۰
سید تقی سیدی

18

آه جز آینه ای کهنه مرا همدم نیست

پیش چشمان خودت اشک بریزی کم نیست


یک خود آزاری زیباست که من تنهایم 

لذتی هست در این زخم که در مرهم نیست


اشتیاقی به گشوده شدن این گره نیست

ور نه تنهایی من که گره اش محکم نیست


من از این فاصله ها هیچ ندارم گله ای

هر چه تقدیر نوشتست بیفتد غم نیست


لذتی نیست اگر درد نباشد جانم

هیچ شوری به از  این شور پس از ماتم نیست


بی سبب درد که هم قافیه با مرد نشد

آدم بی غم و بی درد بدان آدم نیست


تو نبین ساکت و ارام نشستم کنجی 

درد نا گفته زیاد است ولی محرم نیست





۹ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
سید تقی سیدی